زردي و بيمارستان
پسرم،عزيزم ازفردايي كه مرخص شديم و اومديم خونه ماماني و بابايي شروع كردي به گريه كردن و تا صبح گريه كردي ،منو ماماني ترسيده بوديم وقتي صبح برديمت بيمارستاني كه بدنيا اومده بودي و دكترت معاينت كرد گفت كوليك يا همون دلدرد داري اي بابا عزيزم آخه چرا كوچولوي معصوم من بايددرد بكشه خوب حكمت خداست بازم خداراشكر چيز مهمي نيست بعدم دكتر گفت زردي داري كه بايد هرروز چك بشه اگر رفت بالا بايد بستري بشي اي بابا خيلي ناراحت شدم و بعد ازچند روز رفت وآمد زردي شما شد١٥/٧كه خيلي بالا بود و شمارو بيمارستان خوابوندن نميدوني چي كشيديم اينقدر خسته ميشديم كه نوبتي من و ماماني ميخوابيديم بابايي و عمو رسول هم بهمون سر ميزدن ديگه بماند كه چقدر ازت خون گرفتن و من پا به ...
نویسنده :
ماماني
17:05